معنی کامیون حمل سرباز
حل جدول
نفربر
کامیون حمل غلات
بونکر
کامیون حمل بار
تریلی
وسیله حمل سرباز
نفر بر
نفربر
کامیون
باربری
ترکی به فارسی
کامیون
لغت نامه دهخدا
کامیون. [ی ُ] (فرانسوی، اِ) اتومبیل بزرگ بارکشی. این لفظ فرانسوی است. (فرهنگ نظام).
سرباز
سرباز. [س َ] (نف مرکب، اِ مرکب) آنکه سر خود را ببازد، از عالم جانباز. (آنندراج):
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع.
حافظ.
|| در بازیهای ورق، ورقی که بر آن صورت سربازی نقش است. || یک فرد سپاهی یا یک تن لشکری. مقابل درجه دار.
ترکیب ها:
- سرباز آکتیو. سرباز گارد. سرباز نیروی دریایی. سرباز نیروی زمینی. سربازنیروی هوایی. سرباز وظیفه.
سرباز. [س َ] (ص مرکب) روشن. صریح. بدون پرده. فاش:
مگو از هیچ نوعی پیش زن راز
که زن رازت بگوید جمله سرباز.
عطار.
سرباز. [س َ] (اِخ) یکی از بخشهای پنجگانه ٔ شهرستان ایرانشهر. آب آن از یک رودخانه بنام رود سرباز است که از چندین شعبه تشکیل شده است. محصول عمده ٔآن غلات، خرما، برنج، لبنیات. بخش سرباز از یک دهستان بنام دهستان سرباز تشکیل شده و مرکز بخش آبادی سرباز و دارای 78 آبادی بزرگ و کوچک است. جمعیت آن در حدود 9500 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
فرهنگ معین
[فر.] (اِ.) اتومبیل بزرگ که برای حمل و نقل بار به کار می رود.
فرهنگ عمید
خودرو بزرگ مخصوص حملونقل با قسمتی برای حمل بار که ثابت است،
فرهنگ فارسی هوشیار
اتومبیل بزرگ بارکشی
فارسی به آلمانی
Lastauto (m), Lastkraftwagen (m), Lastwagen (m)
معادل ابجد
475